من می خواهم در مطالب این هفته ی خود برای کودکان هم نیز مطلبی بنویسم
در دوران قدیم انسان هایی بودندکه می توانستند با اژدها ها می جنگیدن و به این انسان ها واکینگ می گفتن وهمه از این دسته انسان ها می ترسیدن البته شاید هم اینان جزو انسان ها هم حساب نمی شدن چون که در میان انسان ها نباید که جنگ پیش می امد البته این ها هم فقط با اژدها جنگ نمی کردن بلکه انها با قبایل اکثر انسان ها هم جنگ می کردن و به همین دلیل است که مردمان ان زمان از انها می تر سیدن وبه انها نزدیک نمی شدن خوب داستا ن را کم کم شروع کنم پسر یکی از سپه سالاران این قبایل وحشی پسری داشت که بسیار ارام بود و همه می گفتن کهحیف است که پسر ان این گونه باشد وبه همین دلیل است که که این ادم می خواهند پسر این را یا بکشند ویاپیش همه کس ابرویش را بریزند یک روز امد و گفتن که باید پسران سپه سالاران مسابقه دهند و پسر سپه سالار خود را اماده می کند اما خود ان هم رازی نیست که با اژدها ها جنگ کند اما ابروی پدرش در میان بود به خاطر همین که شده است رفت و مسابقه داد رسم انها این بود که یک اژدها را با چند بچه در یک زمین بزرگ تنها گذاشتن دست پای پسر می لرزید اما می خواست که او در مسابقه اول شود وابروی پدرش را بخرد چند نفر رفتن و همه یا گردن شکست یا کمر و به خاطر همین بیشتر ترسید اما رفت در میدان و نگاه به اژ دها کرد اژدها دستانش شل شد و واز ان پس همه با هم دوت شدن